جدول جو
جدول جو

معنی تحصیص کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تحصیص کردن
(تَ)
هویدا و آشکار کردن: و آفتاب ودایع اسرار دوستان را در کسوف حروف بنگذارد و بتمام انجلاء آنرا تحصیص کند. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 9) ، در شواهد ذیل ظاهراً بمعنی حصه حصه کردن و تقسیم کردن میان افراد است، ولی بدین معنی در کتب لغت دیده نشده: پادشاه جهان ولایات را بر تمام اقربا و برادران تحصیص فرمود. (جهانگشای جوینی). اما زنان و فرزندان و حواشی و مواشی و صامت و ناطق را تحصیص کردند. (جهانگشای جوینی). صدقات فرستادی و به مساکین و فقرای مسلمانان تحصیص کردندی. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ سَ دَ)
ترغیب کردن. حریص گردانیدن. آزمند ساختن. در شغف انداختن: و همه را بر عداوت تو تحریص کرده است. (کلیله و دمنه). رجوع به تحریص شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن. (ناظم الاطباء) : نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم ؟ (گلستان) ، جمع کردن مالیات، کسب علم و دانش کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
آموزیده دانش آموخته با سواد با معلومات، جمع تحصیل کردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیف کردن
تصویر توصیف کردن
زاب نمودن زاب شمردن زاباندن ستودن صفات چیزی را بیان کردن، ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
پند دادن، سفارشاندن سفارش کسی را کردن، سفارشیدن (وصیت کردن) سفارش کسی را بدیگری کردن، اندرز دادن وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخیص کردن
تصویر تلخیص کردن
ژاویدن خلاصه کردن مختصر کردن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیر کردن
تصویر تقصیر کردن
مانیدن کوتاهی کردن سستی ورزیدن، گناه کردن، خطای عمدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصحیح کردن
تصویر تصحیح کردن
اصلاح کردن و درست نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخیص کردن
تصویر ترخیص کردن
پروادادن هشتن، ارزان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واگشودن باز گشودن باز تاراندن از هم گشادن (چیزی را) تجزیه کردن، فانی کردن (چیزی را) بگذاختن محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیق کردن
تصویر تحمیق کردن
نابخرد شمردن نسبت حماقت بکسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
سر بار کردن بار کردن بار نهادن، بگردن گذاشتن، کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل کردن
تصویر تحویل کردن
نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریص کردن
تصویر تحریص کردن
ترغیب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
آفرین گفتن، احسنت گوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقیر کردن
تصویر تحقیر کردن
ترمینیدن خوار شمردن هاژیدن خوار کردنخوار داشتنخرد شمردن پست کردن: (هیچکس را تحقیرمکنید)
فرهنگ لغت هوشیار
بررسیدن پس بر رسید مسلمان زاده بود پی جستن بر رسیدنوارسی کردن پژوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدید کردن
تصویر تحدید کردن
حد و کرانه چیزی را معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریر کردن
تصویر تحریر کردن
نوشتن نگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریک کردن
تصویر تحریک کردن
آغاراندن انگیختن برانگیختن برآغالیدن اغوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریم کردن
تصویر تحریم کردن
اروایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
آموزیدن فراگیری دانش اندوختن بدست آوردن حاصل کردن کسب کردن، جمع کردن اندوختن، جمع کردن مالیات گرفتن مالیات و و مقرریها، خلاصه چیزی را بر آوردن، کسب کردن علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
((~. کَ دِ))
دارای سواد و آموزش عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصحیح کردن
تصویر تصحیح کردن
درست کردن، ویراستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
فرهیخته، دانش اندوخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
نکوداشتن، بنیک داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحریر کردن
تصویر تحریر کردن
نگاشتن، نوشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، درآوردن، عایدی داشتن، مداخل داشتن، درآمد داشتن، دانش اندوختن، درس خواندن، سواد آموختن، سواددار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تحمیل کردن
تصویر تحمیل کردن
Exact, Impose, Inflict
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحلیل کردن
تصویر تحلیل کردن
Analyze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحکیم کردن
تصویر تحکیم کردن
Entrench
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحقیق کردن
تصویر تحقیق کردن
Research, Investigate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحقیر کردن
تصویر تحقیر کردن
Scorn, Flout, Humiliate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحصیل کرده
تصویر تحصیل کرده
Educated
دیکشنری فارسی به انگلیسی